اصلا من نه سر پیاز هستم و نه تهش! از این رو عاشق و معشوق را پاک به حال خود رها کرده ام، مگر غیر از این است که "میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست". و اما اینکه در این میانه کدام یک عاشق و کدام معشوق است خود جای بحثی جدا گانه دارد. مادربزرگ و نوه را میگویم! چه زود دوران باهم بودن و دل و قلوه گرفتنشان به سر آمد. تنها دو ماه! نمیدانم بخندم یا بگریم بر اینکه پسرک مادربزرگش را خاله صدا میکرد و انصافا هر دو تایشان چه قدر ذوق میکردند! گاه به گاه سعی میکردم گوشزد کنم "مادربزرگ"! پسرک میدانست زنی را که خاله مینامد مادربزرگ است ولی دوست داشت خاله صدایش کند چرا که در عمر دو سالهاش فقط چند بار او را دیده بود و هر خانم جدیدی برایش مفهوم خاله داشت. امروز پنج روز است که از هم جدا شده اند. پسرک هر روز سراغ و بهانهٔ خاله را میگیرد و برایش اشک میریزد و خاله هم هر شب خواب پسرک را میبیند. عجب دنیای قریب و بی رحمی است، عجب...
۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
akh ke gofty shahrzad jan
asheg hasmishe ba mashoogeshe... hata age bode masafat dooreshoon kone...
شهرزاد عزیزم عیدت مبارک.امیدوارم سال خوبی داشته باشی.از این بی رحمیهای این دنیا نگو که دلم پر است...ما آدمها به امید زنده ایم.به ایمد دیدارهای تازه باش...
گفتم بنویسم تا بدونی حتی اگر مطلب جدید هم ننویسی من بهت سر میزنم.آخه اینجا رو دوست دارم.
ارسال یک نظر