۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

پساآغازین

و اما گشتم و گشتم تا به اینجا برسم و بیتاب گردم در انتظار در آغوش كشیدنت.
گشتم و گشتم از سرزمین مادری تا معبد خدایان شرق، مهد عشق و شراب و عروس شهر های دنیا... تا به اینجا كه مهد فلسفه است و مكاتب ادبی ( و نا گفته نماند آبجو های تگری)!!!
فردا مهمان عزیزی دارم.(مادری بهتر از برگ درخت) كه دلم میخواهد گل افشان كنم قدومش را. برای دیدن تو می آید،( توكه خودت مهمان عزیز و كوچك همه ی ما هستی).
اینجا را تقدیم میكنم به "برگ درخت"، دوستی كه بهتر از "آب روان" است و خودش هم آنرا اجرا كرده، به تو "شیر و شكر" شرین پسر، به پدرت كه "تپش پنجره ها"ست! راستش اول رفت تا شب خيس محبت و به ديدار كسي در آن سر عشق، تا سكوت خواهش،تا صداي پر تنهايي! اینچنین شد كه تو آمدی و او جفت من شد! و به مادر بزرگی كه خودش ریشه ای است برای "برگ درخت" من!
و به فروغ كه اگر"از آن شاخهء بازیگر دور از دست سیب را چیدم و به چراغ و آب و آینه پیوستم و نترسیدم"، همه از
بركت اوست.
من خدايي را كه لاي اين شب بوها ست، دوست دارم.

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

آغازین

ای نام تو بهترین سر آغاز

در وبلاگ خود سر دهم آواز

از بالا پایین زندگانی

هر آنچه که کوک شود به این ساز!