۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

کودکستان یا دبستان...هر جا باشیم خوش و شادیم!


مثل دست یا پایی که زیر تنه میماند و خواب میرود...قلم من هم خواب رفته! دیگر امشب با هزار سلام و صلوات آمدم که بیدارش کنم. "مست است و هوشیارش کنید، خواب است و بیدارش کنید...گویید فلونی اومده..."!  بالاخره شیر و شکر ما هم به جرگهٔ مهد روندگان پیوست. سه پنج روزی (۳x۵) هست که با هم در این وادیِ جدید قدم گذشته ایم! دوران تطبیق را با روزی دو ساعت در مهد میگذرانیم! تا اینجایش که خوب بوده...برای ادامه هم،  آنجا که روی پای خود ایستادن رقم می‌خورد، نیازمنیم به دل‌‌های مهربانِ شما. برای این نو نهال تازه شکفته دعا کنید لطفا !
ای وای دوباره خواب رفت، قلمم را میگویم! تا دیدار بعد به خدایتان میسپارم.