۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

خانه

دارم به جایی میروم که در هوایش عطر یار موج میزند و گًل‌های بازیگوش اقاقیا از سر و کول دیوار‌هایش بالا میروند! همانجا که سرخی غربوبش را در هیج جای دیگر دنیا نمی‌توان یافت.

۹ نظر:

bahareh گفت...

khosh behalet va khsh bahsi saniyeh be saniyash ro ba in shiro shekare shirinet

لیلی مامان اراز گفت...

خوش بگذرد دوست عزیزم به تو و شیر و شکرت....

شهرزاد قصه گو گفت...

ممنونم مهربون‌های من،
اینجا و اونجا همیشه به یادتون خواهم بود.

زهرا گفت...

شهرزاد عزیز برای این روزهایت که به خانه برمیگردی خوشحالم.خوش بگذرد....

مامان امیرسام گفت...

به خانه ات خوش امدی و امیدوارم اوقات خوشی رو سپری کنی

من گفت...

hesaaabi khosh begzare duste ba ehsasam

مامان امیرسام گفت...

منم نظر داده بودم.
نظرمو دزدیدن!!!!! (آیکون چشمک)
where is my vote???

زهرا گفت...

شهرزاد عزیز نمیدان این چه حسی است که مرا به سوی خانه ات میکشاند.با اینکه میدانم در سفری و روزهای خوشی داری و فرصت سر زدن به خانه مجازیت نیست اما باز دلم میخواهد به هزار و یک شبت سر بزنم...شاید از تو و شیر و شکرت خبری باشد...
هر جا هستی شاد باشی و پایدار

زهرا گفت...

مسافرتت خیلی طولانی شده...خبری از حال خودت و شیر و شکرت به ما بده دوست جان.