آیا چیزی راجع به پدیده ی دو قلبگی شنیده اید؟ تا به حال شنیده اید که کسی دو تا قلب داشته باشد؟ البته خیلی هم ناممکن نیست ها! اون منم که دو تا قلب دارم! یکی اون قلبم که هر روز بغلش میکنم، شیرش میدم، و باهاش بازی میکنم و آن قلب دیگر، همانیست که بینوا هزار تکه شده و هر تکه اش گوشهای جا مانده است. بر سر آن تکهاش که در سرزمین مادری با همهٔ دار و ندارش جا مانده بحثی نیست، ولی در شگفتم که کدامین تکه در آن دیار دیگر جا مانده که آنچنان مرا بیتاب خود میکند. آن دیار پیشین، آنجا که برای اولین بر مرا پناه داد و به فرزند خواندگی پذیرفت. مام وطن که جای خود دارد. دلم برای مادر خوانده ام تنگ شده! خدایا چه چیز را آنجا جا گذشتم؟ دوستانم، آن حسّ بیکران رها شدگی، آن کوله بار تجربههای نو شکفته، و یا..........؟ خدایا دلم برای خودم و فرانسه تنگ شده است!
۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر