۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

تقصیر تو نیست!


-تقصیر تو نیست که با موفقیت دورهٔ تحصیلت در این قاره را پشت سر گذاشته و قصد برگشت به وطن را کرده ای. تقصیر از دل‌ رنجور و فراق چشیدهٔ من است. هر که نبود، من یکی‌ که شاهد آن همه  زحمات بی‌ دریغ و تنهایی بی‌ کرانت بودم! این همه اوج گرفتی‌ تا به بالاترین دست یابی‌ و حالا زمان آن رسیده که پر باز کنی‌! تا اینجایش حرفی‌ نیست، فقط جواب این دل‌ِ حرف نشنو که مدام بهانه ات می‌کند را چه دهم؟ (به هم کلاسی‌ و هم روحی‌ ام)*۱
-تقصیر تو نیست که از دیوارِ راست بالا می‌روی و روی آن دنده که میافتی حرف که گوش نمیکنی‌، هیچ،  گاز هم میگیری! تقصیر از کم طاقتی و کم تجربگیِ من است که تا مرز انفجار و ایست قلبی پیش میروم. تو که سر تا پا شهد و شیرینی‌ و عشق و محبتی که بر جان و روانم قطره قطره میچکی. به قول "داستان حسنک وزیر" این  منم که در مادری نا تمامم! *۲ (به شیر و شکرم)
- تقصیر تو نیست که دیگر زیر آسمان یک شهر نیستیم، که دیگر هر آخرِ هفته همدیگر را نمی‌بینیم. که دیگر حضور نداری در زندگی‌‌ام مگر در خاطره ها! تقصیر از گوش‌های من است که می‌‌خواهند تو را بشنوند و چشما‌هایم که تو را بخوانند. ( به دوست کودکی ام)
- تقصیر  تو نیست که من اینجا همهٔ آنچه که از زندگی‌ میجویم را ندارم. که گاهی تا سر حد جنون خسته و بی‌ حوصله میشوم. که دلم تنگ میشود، که غریب افتاده ام. تقصیر از این دل‌ وا‌ مانده من است که برای غربت ساخته نشده. (به شریکِ زندگی‌ ام)


 *1. My soul mate
 
 *2. تاریخ بیهقی- داستان بر دار کردن حسنک وزیر: 
چون حسنک بیامد خواجه بر پای خاست، چون او این مکرمت بکرد همه اگر خواستند یا نه بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت برخاست نه تمام و برخویشتن می ژکید. خواجه احمد او را گفت «در همه کارها ناتمامی!» وی نیک از جای بشد و خواجه، امیر حسنک را هر چند خواست که پیش١ وی نشیند نگذاشت و بر دست راست نشست ... و بوسهل بر دست چپ خواجه. (بوسهل) از این سخت بتابید.

۳ نظر:

زهرا(مامان مهتاب گفت...

شهرزاد عزیزم این جادوی کلام هر چه که هست من به ان ایمان آورده ام.همین حالا که واژه هایت را میخوانم انگار که قلبت را میبینم و چشمهایت را.این لحظه در کنار توام دستت را به من بده.

شهرزاد قصه گو گفت...

ممنونم زهرای عزیزم،
قدر دستان مهربانت را بسیار میدانم نعمتی هستند واقعاً :)

مامان امیرسام گفت...

چقدر زیبا نوشتی شهرزاد جان... برای تمام تقصیر هایی که مقصر در واقع هیچ کدام نیستند.... تقصیر ماست که بیش از حد از خودمان انتظار داریم. گاهی باید فقط عبور کرد... گاهی چاره ای برای هیچ کدام نیست. گاهی.....
شهرزاد جان وقتی خواندم که دلت برای غربت ساخته نشده دلم لرزید. آخر این جمله ی معروف من است در برابر تمام عزیزانی که از کنارمان رفتند و من دلیلم برای نرفتنم فقط همین بود و همین...... دلم میخواهد بدانی منی که حداقل در این یک مورد هم حست هستم همیشه همراهت میمانم. ای کاش در این دوستی مجازی حداقل غربتی نباشد..