چه نگاه بد شانسی
زهرای نازنینم، همانقدر که از حضورت در اینجا خوشحالم، دلم برایت تنگ شده است. ماه بانو و خودت را هزار بار میبوسم.
خواستم بگم بالاخره آمدم اینجا و خواندمت. این پست بدون کامنت است اما در مورد پست قبلی من در مدرسه نمی توانستم بنشینم آنقدر که سیخ می ایستادم معلم بهم می گفت:علم یزید!
ارسال یک نظر
۳ نظر:
چه نگاه بد شانسی
زهرای نازنینم، همانقدر که از حضورت در اینجا خوشحالم، دلم برایت تنگ شده است.
ماه بانو و خودت را هزار بار میبوسم.
خواستم بگم بالاخره آمدم اینجا و خواندمت. این پست بدون کامنت است اما در مورد پست قبلی من در مدرسه نمی توانستم بنشینم آنقدر که سیخ می ایستادم معلم بهم می گفت:علم یزید!
ارسال یک نظر