حاج خانم تا همین چند وقت پیش از عشق و عاشقی مینوشت، البته الان هم مینویسد ولی کلا نوعش فرق کرده، گویا متعالی تر شده! آن موقعها از رسیدنها و نرسیدن ها، خواستنها و خواسته شدن ها، و بوسههای چیده و نچیده مینوشت ولی امروزه به قدری در روز مرگی غرق شده که موضوع برای نوشتن کم میآورد. البته با پسرکی شیرین و در حال رشد هیچ دو لحظهای مثل هم نیستند ولی با این وجود در خانه ماندن و با مردم نبودن کمبود ایده میاورد!
امروز پس از کلی بازی با "شیر و شکر" در تخت...حاج خانم سر بلند و پیروز از خواباندن او، با خیالی فارغ و آسوده به کنج خلوت خود در کامپیوتر جهت سیاه کردن چند سطری در وبلاگ خود روی آورد! همچنان که حیران چشم بر زمین و آسمان دوخته تا بلکه مطلبی برای نوشتن یابد...صدای معاشقهٔ کلید و در همی برخاست و حاج آقا وارد بشد. بعد از سلام و احوال پرسی و احیاناً روبوسی (حاج خانم به درستی به یاد نمیآورد) حاج آقا به اندرونی شد و پشت کامپیوتر جای بگرفت. حاجیه به او یادآوری کرد که قصد نوشتن در بلاگ خود کرده بود و حاجی همی او را بگفت که چند لحظهای بیش نخوهد انجامید. به راستی هم زیاد به درازا نینجامید ولی......
برای حاجیه این پرسش باقیست که وقت شخصی یک زن (یا مرد، فرقی نمیکند) کی از آن اوست؟ مرزهای این حریم شخصی که این روزها در نوشتههای دوستان زیاد به چشم میخورد تا کی و کجا پیش میرود؟ آیا کمی صبوری و گذشت و کاستن از "من" چارهٔ کار است؟ در اینجا سخن از ابزار نیست چرا که کامپیوتر دیگری نیز موجود بود بلکه به قول فروغ سخن از "وقت گران بهای من است"* که یاد نگرفته ام، یا نخواستهام آن را با کسی تقسیم کنم.
کاستی از کجاست؟ از کمبود زمانی برای خود یا سیری ناپذیری "من "؟
* فروغ فرخزاد، "فتح باغ":
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوخته بوسه تو
امروز پس از کلی بازی با "شیر و شکر" در تخت...حاج خانم سر بلند و پیروز از خواباندن او، با خیالی فارغ و آسوده به کنج خلوت خود در کامپیوتر جهت سیاه کردن چند سطری در وبلاگ خود روی آورد! همچنان که حیران چشم بر زمین و آسمان دوخته تا بلکه مطلبی برای نوشتن یابد...صدای معاشقهٔ کلید و در همی برخاست و حاج آقا وارد بشد. بعد از سلام و احوال پرسی و احیاناً روبوسی (حاج خانم به درستی به یاد نمیآورد) حاج آقا به اندرونی شد و پشت کامپیوتر جای بگرفت. حاجیه به او یادآوری کرد که قصد نوشتن در بلاگ خود کرده بود و حاجی همی او را بگفت که چند لحظهای بیش نخوهد انجامید. به راستی هم زیاد به درازا نینجامید ولی......
برای حاجیه این پرسش باقیست که وقت شخصی یک زن (یا مرد، فرقی نمیکند) کی از آن اوست؟ مرزهای این حریم شخصی که این روزها در نوشتههای دوستان زیاد به چشم میخورد تا کی و کجا پیش میرود؟ آیا کمی صبوری و گذشت و کاستن از "من" چارهٔ کار است؟ در اینجا سخن از ابزار نیست چرا که کامپیوتر دیگری نیز موجود بود بلکه به قول فروغ سخن از "وقت گران بهای من است"* که یاد نگرفته ام، یا نخواستهام آن را با کسی تقسیم کنم.
کاستی از کجاست؟ از کمبود زمانی برای خود یا سیری ناپذیری "من "؟
* فروغ فرخزاد، "فتح باغ":
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوخته بوسه تو
۱ نظر:
به نکته مهمی اشاره کردی دوستم ... کاستی نه از کمبود زمانه نه از سیری ناپذیری من (که البته بی تاثیر نیستند!) کاستی از کمی توجه ، کمی گذشت و کمی خودمونو جای اون یکی گذاشتنه... همین و فقط همین.
متنونتو دوست داشتم . شیرو شکر و ببوس و عکس بالا هم برام باز نشد.
ارسال یک نظر