دووووو دوووو چیییییییی!
قطار با حرکت کند و کشداری از ایستگاه جدا شد. انگار دلش نمی اومد که دل بکّند و برود.ولی نه، قطار که به این کار عادت داشت و کار هر روزش بود! آهان، پس یکی از مسافرها بود که دلش بد جوری بین گذشته و آینده گیر کرده بود و توان دل کندن از هیچ کدام را نداشت! یک گذشته با کلی خاطره و یک آینده با کلی وعدههای جدید! مسافر کوله بارش را بست و دوست هاش را، دانشگاهش را، خاطراتش را، و آن زندگی یک نفره ی نقلیاش را (شاید برای همیشه) پشت سر گذشت و آمد به اینجا که زندگی نویی را شروع کند، که بماند، بچه دار شود و ریشه بدواند. حالا آمده و مانده ولی هنوز گاهی اوقات بین گذشته و حال سرگردانه! برایش دعا کنید که خودش را زود تر پیدا کند.
و اینچنین شد که سال پیش در چنین روزی من با قطار زمان از گذشته به آینده آمدم.
Au revoir France
Hallo Deutschland
۲ نظر:
خواهي که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهاي سخت خويش
(حضرت حافظ)
مهدی جان، ممنون از حضور گرم و پویای تو!
ارسال یک نظر